- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
وقـتـش شده اشکم چـنان بـاران بـبارد سنگـیـنی هـجـران دلـم را میفـشـارد سهمم فراق است و فراق است وفراق است تقـویم، دائم فـصل هجـران میشـمارد به زائری که با خودش جان مرا بُـرد گــفــتـم بـرایـم ذرهای تــربـت بـیـارد در عشق آنکه واقعـاً دنبال قرب است دل را به دست صاحب دل میسـپارد چـیزی نمیخـواهم از آقـایم هـمین که در روضه راهـم داده مِـنَت میگـذارد در آخـرت لـبـخـنـد مـیچـیـنـد یـقـیـنـاً هر کس که بـذر گـریه در دنـیا بکارد گـفـتند اشکـم مرهم زخـم حسین است ای کـاش چـشـمـم تا دَم مـرگـم بـبـارد از کـودکی که روضههایش را شنـیدم بیـزارم از اسـبـی که نـعـل تـازه دارد
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
بقیع و چار مزاری که بُرده طاقت را مفسّری ست که تفسیر کرده غربت را بقیع و خلوت شبهای سوت و کور خودش نشانده بر دل خود داغ بینهایت را خرابههای بقیع آسمانی از نور است که خیره کرده به خود چشمهای جنّت را بهشت گـمشدۀ شیـعـیان بقـیـع، ولی در اختیار گرفته ست کُنج عزلت را هزار مرتبه لعنت بر آن کسی که گذاشت به روی شانۀ ما بار این مصیبت را هنوز مرد کـرم بیحرمترین آقاست ندیده هیچ کـریمی چنین کرامت را بقیع؛ داغ حسن ... کوچۀ بنی هاشم مدینه دیده به چشمان خود قیامت را من از حوالی کوچه رسیدهام گودال چگونه هضم کنم : "زینب و اسارت " را همانکه دست خودش را به خون حنجر شُست کشانده سمت حرم دست های غارت را سر بریده و سر نیزههای بیاحساس به نزد فاطمه من میبرم شکایت را بقـیعِ شام، هـمانجا که دخـتر ارباب ادامـه داد مسـیـر کـمال نهـضت را بقـیع خاک غریبی که قـصّهها دارد بقـیـع در دل خـود داغ کـربلا دارد
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
عادت به گـنـبد دادهام چـشم ترم را این بـارگـاه اما به هم زد بـاورم را در روضهات میسوزم و امیدوارم بـادی به سویت آورد خـاکـسترم را سنگین شده بر شانههایم، میگذارم روی ضریحی که نمیبینم، سرم را آبـاد کـردی خـانـهام را، زیر دیـنـم بایـد بـسـازم پـس برای تو حـرم را با اشک هایم حوض میسازم در این صحن این گونه میسازم بهشت و کوثرم را داراییام را پـای گـنـبـد مـیگـذارم حـتّـی الـنـگـوی طـلای دخـتـرم را میآید آن روزی که قدر سجده جا نیست هر قدر میگردد سرم دور و برم را جبریل هم میآید و میخواهد این را: بگـذار زیر پای زائـرها پرم را ... چـیزی نمانـده تا زمـانی که بکـوبم بر بـام کـعـبـه پـرچـم یا حـیـدرم را آل سـعـودی نیست دیگر میتـوانـم راحـت بـبـوسـم آسـتـان دلــبــرم را آن روز میخوانم چه زیبا در بقیعت با سجـده بر تـربت نـمـاز آخـرم را
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
وقـتی که استعـاره قـلـم را فـرا گرفت جای حسن نوشت غریب و عزا گرفت باز این چه شورش است که در خلق عالم است آه این قـبـور خـاکی اولاد خـاتم است؟ تعـبـیر میشـود بـخـدا خـوابهـایـمان روزی شـود شرابِ عـسل آبهـایمان گرچه حریم بهـر امامان مکـتب است آن روز شُـوم غـم به دل بـوتـراب شد تنها بقـیـع نه، خـانۀ عـالـم خـراب شد قلب خدا هم از غـم عظمایتان شکست تا جان به پـای ایل و تبارت گذاشـتـیم مرهم به قلب خـسته و زارت گذاشتیم حالا بگو خـدای کـرم، ای امیر عـشق گرچه ثـقـیـل لحـظـۀ سخـت وداع بود کس غم نداشت، زینب کبری شجاع بود باید که خون گریست ازین غصه شیعیان
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
در حریمی که حرم داشت، ولی حالا نیست آنقدَر خاک نشستهست، که دیگر جا نیست ابـرها گـریه کنِ این هـمه بـغـضند، ولی خاک، گِل میشود آنجا که هوا بارانیست عـرقِ شرم، نشـسته به جـبـین خـورشید سایبانی که کمی کم کند از گـرما نیست دلِ بـیـچـارۀ ما خـواست دخـیـلـی بـاشـد بر ضریحی که پُر از پنجره بود، اما نیست چه کسی گفته که «بیسنگِ مزاری» عیب است؟! یا که بی گنبدِ زرکوب، حرم زیبا نیست؟! این مکان باغِ بهشت است، اگرچه خاکیست و به زیـبـاییِ آن در هـمـۀ دنـیـا نـیـسـت بین گردابِ غم از دور، حـرم میبـیـنـیم ساحلی جز حرمآباد، در این دریا نیست اهـل شـعـریم و شعـاریـم، خـیـالاتـی نه! پس حرمسازیِ ما در صفِ رویاها نیست «عربستان»، «حَرَمستان» شود انشالله آنکه دیروز، جفا کرد به ما، فردا نیست میرسد لحـظۀ موعـود و همه میبیـنـند پرچـمی جز عَـلـمِ سبـزِ حسن بالا نیست مردِ میـدانتر از آنـیم، که پا پس بکـشیم پس بدانید، که «سردارِ جمل» تنها نیست
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد مثـل فـتح مکه در تغـیـیر این بارِ مدیـنه طرح را احمد بیارد، شهر را حیدر بسازد از حسن دارالکَرَم، محراب را با نام سجاد بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد احتمالا بین صحن فاطمه با گریه، حیدر جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد احتمالا از پر جبـریل باشد سنگـفـرشش کفشداری حرم را هم فـقـط قـنـبر بسازد حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش بارگاهی هم برای حضرت مـادر بسازد چون حسینیه بنا گردد دراینجا باید این خاک بعد از این با روضۀ سخت علی اکبر بسازد چارتا گنبد، رواق وصحنها، با این مضامین یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد روضه شد این شعر وقتی در ورودی نخستش از همان کوچه علی با نام زهرا در بسازد کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد کاش حیدر میخ را با ضربهای بیسر بسازد
: امتیاز
|
تخریب حرم مطهر ائمّۀ بقیع علیهم السلام
هر چند انتهای فلک خاک این در است خاک بـقـیع بر سر ما تـاج دیگر است بوی بهشت واقـعـه هرچـند دلـرباست این قطعه از بهشت خـدا دلرباتر است بـرمـا مـجـال خــادمــی او نـمـیرسـد وقتی که جبرئیل دراین خانه نوکر است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
یک قطره اشک شرم مرا «یم» حساب کرد کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد آهِ یـکى گـرفـت، به پـاى هـمه نـوشت ما باهـم آمـدیـم که با هم حـسـاب کرد با این خدا هرآنکه طرف شد ضرر نکرد یک دم صدا زدیم، دمـادم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اینجا چه می کنم منّت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد مـعــلــوم بـود آبــرویــم را نـمـیبــرد از اولـش گـنـاه مـرا کـم حـسـاب کرد اول بـنـا نـداشـت حـسـابـم کـنـد ولــى وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد این گریه قابلیت غفران نداشت که… پس روى گریههاى محرم حساب کرد فرمود “بالحسین” بگو، گـفـتم و خرید یعـنى مـرا دومرتـبـه آدم حـساب کرد چیزى نمانـده بود که بیـرونـمان کـنند ممنون حیدریم که درهم حساب کرد…
: امتیاز
|
مناجات و وداع با ماه مبارک رمضان
در سـیـنـهام آهـی ز غـم آکـنـده بـاشـد این بنده از خوابِ گران شرمـنده باشد دارد به آخـر میرسد این مـاهِ رحمت چـشـمم به دستانِ تو که بخـشـنده باشد در مخـتصر ساعاتِ باقـیـمانده از ماه عبدِ تو این را با نـدامت خـوانـده باشد در بـاغ احـسـانِ تو گر یاسی نـچـیـدم هرگونه تقصیر و قصور از بنده باشد این روزهـای واپـسـیـن دل بـیقـرارم تـرسـم هـنوز بارِ گـنـاهـم مـانـده باشد ترسم از این که سهـمم از ماهِ کرامت تـقـصیـرِ باقـیـمـانـده در پـرونـده باشد در آخرین شبهای ماهِ عـفـو و بخشش این دل به امـیـد تـو جـانـا زنـده بـاشد قـطعـاً نـگـاهِ مـهـربـانـت در شبِ قـدر کـوهِ گــنـاهـانِ مــرا ســوزانـده بـاشـد مـن کـه بـه مـاهِ رحـمـتـت امــیـدوارم مـاهـی که ایـامش همه فـرخـنـده باشد یا رب ز درگاهت مـرانی این گـدا را دسـتـانِ او خـالـی و سر افکـنـده باشد هر چند میدانم تو میبخشی در این ماه هر دل که از حُـبِّ عـلـی آکـنده باشد!
: امتیاز
|
مناجات و وداع با ماه مبارک رمضان
پـاک در بـنـدگیام قـافـیـه را باخـتـهام فرصتی را که به من داد خدا، باختهام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت بازهـم عـمـر دوسـر باخته را باختهام من که از دوست به غیر از خودِ او خواستهام متن دل را به هـمین حـاشیهها باختهام مست از میکدهها سهم خودش را بُرده من ولی حـال دعـا را به ریـا باخـتهام نفس هر طور که میخواست مرا بازی داد سر و پا را به همین بیسر و پا باختهام در پس پرده حنایم چقدر بیرنگ است آبـرویی که تو دادی هـمه جا، باختهام باختن در همه اوقـات ولیکن بد نیست مـن دلـم را به غـم کـربـبـلا بـاخـتـهام باخـتم دل به حسین و به حقـیقت بردم سجدۀ شکـر کنم بس که به جا باختهام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جدا بـاخـته و عـقـل جـدا باخـتـهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با غم و غـصۀ بـسیار به تو رو زدهام بـاز قـلـبم شـده بـیـمار به تو رو زدهام زخـمیِ معـصـیـتم کاش نگـاهم بکـنی سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زدهام بـیحـیـا بـودهام اما منِ رسـوا شده را پیـش خود باز نگهدار به تو رو زدهام یوسف فاطمه ازبس که کرم داری و لطف مشکلم حل شده هر بار به تو رو زدهام افــتـخـاریست گــدایـیِ در خـانـۀ تـو میزنم در همه جا جار به تو رو زدهام اشک بـر دیـده و العـفـو الهـی به لـبـم با همین گریه و اذکار به تو رو زدهام در هـمـین مـاه بـده اذن سـفـرْ، کرببلا تـشـنهام تـشـنـۀ دیـدار به تو رو زدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
هر کار میکـنم که نلـغـزم نمیشود در حفظ توبه عـزم مصمم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبـاره بـنـدهات آدم نـمـیشـود آخـر کجا فـرار کـنـم از حکـومـتت وقـتی که مهـربانی تو کـم نمیشود
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای وداع با ماه مبارک رمضان
خدا حافـظ مـاهِ ذکر و مناجات خدا حافـظ لحـظههایِ ملاقـات خـدا حـافـظ افـتـتـاحِ سـحــرها به ما میشد نیمه شب چه نظرها خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی خدا حافـظ سفـرههایِ ضیـافت به ما کـردی بارِ دیگـرِ عنایت خدا حافـظ سـوز و نـاله یا رب خداحافظ اشک و روضه هرشب خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی خـدا حافـظ تـشـنگی دمِ افـطار نـنـوشیدنِ آب، شـبـیهِ عـلـمدار خدا حافظ گـریه با دلِ بیتـاب جدا شد زینب چگونه ز ارباب خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه رمضان با خداوند
از تو شرمنده شدمْ من به خودم بد کردم ماهِ رحـمت سِـپری شد و نَشد برگردم در مـناجات تو بودم پیِ حاجات خودم آخـر ماه فـقـط …. رویِ سـیـاه آوردم تو غفوری تو رحیمی تو رئوفی تو کریم من سراپا غم و آهم، من سراسر دردم گونۀ سرخ من از شرمِ حرم زرد شده از خودم خستهام از توبۀ خود دلسردم زیرِ دِیْـنِ تـوأم، العـفـو، الهی بِه حسین بـندهای عـاصیام امّا نوکـر این مَردم هـمۀ توشۀ این بـنـده شده شـش گـوشه دل به لطف و کرمِ شاه حرم خوش کردم تَهِ گودال زمین خورد که من برخیزم دست وپا زد که نگویم دست و پا گم کردم متوسّل به شهـیـدم…. به سرِ بر نیـزه عهد بستم کمکم کن به سویت برگردم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
»درد» آمـدیم لطف تو مـا را دوا کند شایـد «غـریـبه» را نـگهت آشـنا کـند هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف با بوسه بر ضریح تو هم روزه وا کند سرمست چشم توست غروبی که ظهر شد دستت به نور شـمس هم انفـاق ها کند هر ذرّه در عوالـم امکان برای وصل با اسـم تو خـدای خودش را صدا کـند امـیـد وصـل در دل مـا مـوج میزنـد عاشق، سحر، مقابل ایوان، دعا کند… بـاران و آیـههـای ذراعـیـّه بـالـوصیـد قلب مرا به عـشـق شـمـا مـبـتـلا کـنـد هرکس که باحضورتو خلوت نکرده است باید بـرای خـویش دلـی دست و پا کند چون آفتابِ لطفِ شما ذره پرور است بـی شـک خـرابـۀ دل مـا را بـنـا کـند قطعا نجات دست مناجات های توست عمری کـمـیـل با کـلـماتت صـفـا کـند رنـدانـه خواستـیـم خـدا را و عـاقـبـت مـا را به یک نگـاه تو حاجت روا کند در روز حـشر مست شراب الست را از بین خـلـق فـاطـمـه بـایـد جـدا کـنـد
: امتیاز
|
مصائب بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بیآشنا مـانـده غـریـبی بـین خَـلـقت دیگـر نـمیآید صـدای پـای غـربت بعد از تو باید سرکند با خاک غمها آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک نظر کـن به دل دربه در نوکـرها دست خود را بکش آقا به سر نوکرها سر به زیریم و گرفتار ز بس خم کرده معـصیتهای فـراوان کـمـر نـوکـرها پَـر زدیـم و نـرسیـدیـم به تـو، افـتـادیم مرهـمی باش به هر زخـم پـر نوکرها با وجودی که دلت خون شده از ما اما در هـمه حـال تو بودی سپـر نوکـرها کاش در روضه ببـیـنـیم که هستی آقا تو خـریـدار دو چـشـمـان تر نوکـرها پیش تو هرکه زمین خورده ز جا برخیزد لطف کن بـاز بـیـا دور و بر نـوکرها بـا دعـای پـدر و مــادرمـان اینجـائـیم ای به قـربـان تـو مـادر پـدر نوکـرها رخـصـتـی بـاز بـده تـا که بـیـفـتـد آقـا یک شبی صحن حسین جان گذر نوکرها مادری خورد زمین صورت او زخمی شد سوخت از روضۀ مادر جگر نوکرها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـفـره دار مـاه مـهـمانی تویی رازق رزق دعـا خـوانی تویی گریه کردم وقت افطار و سحر یابن زهـرا از تو هستم بیخبر چشم ما را رنگ بـیداری بـده بر گـدایت وقـت دیــداری بـده نان تو نان عـلی و فـاطمهست بر غم و درد دل ما خاتمهست بسکه سرگـرم گـناه و غـفـلـتم شد عـبـادت، عـادت بیطاعـتم دعــوتــم، امــا نـــدارم آبـــرو ذکـر الـعـفـوی برای من بـگـو بارِ ما را میکـشی بر شانهات ای فـدای اشـک دانــه دانـهات بـا رقــیــه آمــدم راهــم دهــی تا سحر هم اشک و هم آهم دهی در سحر لطف مکرر میرسد یا خبـر یا اینکه دلبـر میرسد دخـتـرش سر را تماشا میکند در دل شب درد و دلها میکند: جـان بـابـا کم نـما این فـاصـله زخـمـیام مـثـل تـمــام قــافـلـه بر رخم امشب ببین این مسئله وارثم بر روضـههای مـادری شد تـمـام صـورتم نـیـلـوفـری یک نفـس مانـده برایم تا سحر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
بعد تو با غمت ای حضرت مولا چه کنم با دل غـم زدۀ عـتـرت طاهـا چه کـنم پــسـرانـم بـه فــدایِ پــســرانِ زهــرا بـا غـم بیکـسیِ زینب کـبری چه کـنم خانه بیروی تو غـمخـانۀ من شد، اما با ردِ خونِ سرت کـنج مصلّا چه کنم بیتو درمانـده تـرین مـادر تـاریخ منم بیتو در سیل بلا یک زن تنها چه کنم سیر کی میشود این قوم به یک ضربت تیغ جگـر پارۀ در طشت حسن را چه کنم یادگاری دو کفن مانده ز زهرای بتول با حسینت که شود کشته به صحرا چه کنم گر سرت گشت دو تا بر سر تن باقی بود بـا سـرِ هـمـسـفـرِ نـیـزۀ اعـدا چه کـنم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ( شام غریبان)
لالهگون گشت ز خون روی دلآرای علی میچکد اشک حسن بر رخ زیبای علی مرغ آمین بـه دعـای سحـرش پاسخ داد از خـداونـد هـمـیـن بــود تـمـنـای عـلـی که گمان داشت که چون فاطمه تنها و غریب در دل خـاک رود قـامت رعـنـای عـلی جای یک ضربۀ شمشیر به پیشانی داشت جای صد زخم، عیان بود به اعضای علی آسمـان شست مه روی علی را از خون عوض آن که نهد رو به کـف پـای علی هرچه آب است اگر اشک شود باز کم است در غــم فـاطـمـه و ماتـم عـظـمـای علی صورت شیرخدا سرخ شد از خون جبین نیـلگـون گشت ز سیلی رخ زیبای علی از جنـان فـاطـمـه آیـد بـه بـیابـان نجـف تا کند خون جبین پاک ز سیـمای عـلـی نـخـلهـا مـنـتـظـر بانـگ الهــی الـعـفـو چـاههـا مـنــتـظـر نـالـۀ شبهـای عـلـی میثم از سوز درون گرید و خواهد ز خدا نـالـهاش را برسـانـنـد به امضای عـلـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
از آسمان کـوفه عـلـی پَر کـشـید رفت از دستـهـای عـالــم و آدم بُــریـد رفت آن کس که چشمهای نخفته ز غصه داشت آرام و خسته زیر لحد آرمـیـد و رفت برروی خاک کوچه یتیمی به گریه گفت دنیا یـتـیـم شد که پـدر هـم پـریـد رفت دلتنگ بود و جای گریبان صبر خویش با دست تیغ فرق سرش را درید رفت گاهی عدو شود سبب خـیر، ضربهای آن استخـوان بـین گـلـو را کشید رفت ای کاش بر خرابه سری میزد آن غیور آن کس که ناز چشم یتیمان خرید رفت
: امتیاز
|